۲۶۸

مگه من اسباب بازی بچه کوچولوهام؟؟؟؟ حمله می کنن به آغوشم....ولی خیلی حس خوبی داره：)))

ولی عکس واقعا فریبنده هست....عکس یک خانمی رو دیدم....پوست مثل برف.....امروز خودش رو دیدم.....قهوه ای متمایل به سیاه با یک عالمه مو که وقتی دیدم.....

ولی واقعا عکس فریبنده هست....

انقدر بنویسی...ولی خودش متوجه نشه....درسته ولی؟؟؟؟：/

امروز با یک خانم مسن صحبت می کردیم....با افتخار می گفت که تمام دخترم رو هزینه کردم کوبیدم تا چنین همسری نصیبش شده：))).....خدا من رو ببخشه واقعا....ففط قهقهه میزدم....می خواستم بگم عزیزمم....زیبایی که با پروتز و کوبیدن و از نو ساختن باشه....با پنچری و زلزله از بین میره....چرا با افتخار میگی عزیزم：))))))

++  ولی در جایگاه یک مادر بسیار سخیفانه سخنرانی می نمود....

++=مرسی خیلی خندیدم....

ولی خانومه مثل نمرود بود....پر از غرور و تکبر....انقدر از همه چیز متکبرانه تعریف کرد....که من یاد شازده کوچولو افتادم و به این فکر کردم....که چقدر دنیاش کوچیکه......：/

++ولی لبخند هم میزدم.. 

میگه آخه چی بگم به تو.....مگه من بیکارم؟؟؟.....می گم نه.....ولی من که بیکارم.....：))))

ولی اگر می آمد خیلی خوش می گذشت....من تجربه اش رو دارم....اصلا بعد سفر.....همه یکی می شدیم..... دلم گرفته....نهار هم نخوردم امروز....اما گرسنه نیستم.....حتی برای خوردن سالاد.....

پسر کوچولوی همسایمون.....عاشق مامان و داداش میعادش هست....هر وقت از دست مامانش ناراحت میشه....گریه میکنه میگه به داداش میگم.....هر وقت با میعاد دعواش میشه....میگه الان میرم به مامان میگم....：/

گوش جان که بسپرم به صدای حزن انگیز ملکوتیش....غم نمی نشینه توی دلم... کمی با من مدارا کن شکیلا....قطره قطره میریزه به پاش....

++ جون بدم به لطافت این آهنگ؟؟؟؟.....می فهمی حرفم رو؟؟؟.....من شنیدمت.....